بسم اللَّه الّرحمن الّرحيم
درس یک ۱۴۰۰،
امر به معروف و نهی از منکر از آیت الله علامه شهید مرتضی مطهری
تدوین و تلخیص از: نصراله اسدالهی، فروردین ۱۴۰۰
برادر و خواهر گرامی توفیق روز افزونتان را در احیاء اصل مهم وفراموش شده امر به معروف ونهی از منکر وتلاش در « راه تسهیل مطالبه گری و مشارکت قانونی مردم در اصلاح و تربیت و استیفای حقوق جامعه و … » در ظل توجهات حضرت ولی عصر(عج ) ورهنمود های داهیانه مقام معظم رهبری امام خامنه ای از بارگاه احدیت قادر متعال مسئلت مینمائیم، بر آن شدیم تا به عنوان یادآوری و آموزش این امر خطیر، مطالبی را با استفاده از مجموعه آثار استاد علامه شهید مرتضی مطهری (جلد ۲۰ صص ۱۸۹ – ۲۱۰) ارائه و نظرتان را به موارد ذیل معطوف داریم، توضیح اینکه مطالبی که در داخل « …. » نوشته شده عیناً از کتاب استاد شهید نقل شده بنابراین تیتر و ترتیب موضوعات با ترتیب کتاب متفاوت میباشد.
مقدمه
« وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ امَّة ٌ يَدْعونَ الَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ »آیه ۱۰۴ سوره مبارکه آل عمران
باید که باشند از میان شما امتی تا مردم را به نیکی و صلاح دعوت کنند وبه کارهای شایسته امر واز اعمال زشت وناپسند باز دارند، هم آنان هستند که رستگارانند. قرآن کریم.
«امر به معروف و نهى از منكر يكى از اصول عملى اسلام است و چون اصلى است كه در خود قرآن مجيد با صراحت و تأكيد آمده و بعد در اخبار نبوى و آثار ائمه طاهرين درباره آن بسيار سخن گفته شده و بعد هم بزرگان و علماى دين در همه قرنها، دوره به دوره و طبقه به طبقه، درباره اين اصل و اهميت آن سخنها گفته و مطالبى نوشتهاند، در ميان علماى اسلامى زياد مورد بحث قرار گرفته و بيش از هرجا در كتب فقهيه مورد بحث و گفتگو و تحقيق قرار گرفته است.»
۱ – جایگاه امر به معروف ونهی از منکر
… وَ ما اَعمالُ البِّرِّ کُلُّها، وَالجِهادِ فی سبیلِ الله، عِندَالاَمرِ بِالمعروف والنَهی عَنِ المُنکَرِ ، الاّ کَنَفثَةٍ فی بَحرٍ لُجّیٍ …
… و تمام کارهای نیکو و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف ونهی از منکر مانند قطره ای است در مقابل دریای ژرف ، موّاج و پهناور …
در حديثی امام باقر عليه السلام درباره امر به معروف و نهى از منكر مىفرمايد:
«بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْارْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْاعْداءِ وَ يَسْتَقيمُ الْامْرُ
به وسيله اين اصل است که ساير دستورها زنده مىشود، راهها امن مىگردد، كسبها حلال مىشود، مظالم [آنچه رابه زور از مظلوم گرفته اند] به صاحبان اصلى برگردانده مىشود، زمين آباد مىگردد، از دشمنان انتقام گرفته مىشود، كارها رو به راه مىشود.»
در کلام امام می بینیم که قلمرو امر به معروف ونهی از منکر بسیار وسیع است وتمام شئونات زندگی اجتماعی را در بر می گیرد.
۲ – شرایط امر به معروف ونهی از منکر
«علاوه بر شرايط عامه مشهور از عقل و بلوغ و قدرت و حتى علم- به يك اعتبار- كه هر تكليفى مشروط به اين امور است، هر تكليف بخصوصى ممكن است شرايط مخصوص به خود داشته باشد.
معمولًا فقها چهار شرط ذكر مىكنند: يكى علم و معرفت، ديگر احتمال اثر و نتيجه، سوم نبودن ضرر و به تعبير بعضى از فقها مترتب نشدن مفسده، چهارم ادامه و اصرار متخلف، يعنى آن كس كه معروف را ترك كرده و يا مرتكب منكر شده خودش منصرف و نادم و پشيمان نشده باشد.»
۳ – مراتب امر به معروف ونهی از منکر
«مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منكر كه در اخبار و احاديث بهطور كلى وارد شده، سه درجه و سه مقام دارد:
مرتبه قلب، مرتبه زبان، مرتبه دست. فقها هم اين سه مرتبه را تشريح كرده و تفصيل دادهاند و گفتهاند در درجه اول مسلمان بايد در قلب خود نسبت به خلافكاري ها و ترك واجبات الهى و ارتكاب منهيّات دينى تنفرى احساس نمايد، و كمترين مظهرى كه اين تنفر قلبى مىتواند داشته باشد يك عمل منفى است يعنى اعراض و ترك معاشرت، و همچنين است اظهار تأسف و تكدر با قيافه. در مرتبه زبان هم بايد اول از طريق پند و نصيحت و نرمى وارد شد و اگر فايده نكرد سخنان درشت و با خشونت به كار برده شود. براى مرتبه يد و عمل هم مراتبى ذكر كردهاند و غالباً متوجه اين قضيه شدهاند كه گاهى احتياج مىافتد به اينكه اعمال زور و عنف بشود و بسا مىشود صدمهاى بر طرف وارد شود و جراحتى بردارد، و يا آنكه احياناً ممكن است منجر به قتل كسى بشود. به اينجا كه مىرسد فقها به اصطلاح توقف مىكنند و مىگويند اين ديگر وظيفه عامه مردم نيست. عامه حق ندارند از پيش خود دست به اين گونه كارها بزنند. اين مرتبه امر به معروف و نهى از منكر وظيفه حاكم شرعى و يا كسى است كه از طرف حاكم شرعى اجازه و دستور اين كار را داشته باشد. اگر به عامه مردم اجازه اين كارها داده شود مستلزم هرج و مرج در اجتماع مىشود.»
۴ – هدف
هدف از امر به معروف ونهی از منکر اصلاح جامعه است، امیر مؤمنان علیه السلام پس از رسیدن به خلافت درد و دلی با خداوند متعال دارد ، می فرماید:
«اللَّهُمَّ انَّكَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنّا مُنافَسَةً فى سُلْطانٍ وَ لَاالِتماسَ شَىْ ءٍ مِنْ فُضولِ الْحُطامِ وَ لكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِكَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدودِكَ (نهج البلاغه ، خطبه ۱۳۱)
خدايا تو مىدانى من نه در پى رياست و زعامت و حكومتم و نه طالب مال و ثروت دنيا؛ من فقط مردى مصلح مىباشم، مىخواهم نشانههاى ازبين رفته دين را برگردانم و در بلاد تو اصلاحى به عمل آورم تا ستمديدگان در امان قرار گيرند و حدود تو جارى شود.
سيدالشهداء سلام اللَّه عليه در وصيتى كه هنگام حركت نوشت و به برادرش محمد بن حنفيّه داد مىنويسد:
انّى ماخَرَجْتُ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فى امَّةِ جَدّى
من براى هوا و هوس قيام نكردم. من مردى اخلالگر و ستمگر نيستم. فلسفه قيام من و نهضت من اصلاح طلبى است. من مردى مصلح مىباشم.»
۵ – از تکالیف مصلح
«على عليه السلام مىفرمايد:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اماماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْليمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْليمِ غَيْرِهِ وَلْيَكُنْ تَأْديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبْلَ تَأْديبِهِ بِلِسانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها احَقُّ بِالْاجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ (نهج البلاغه ، کلمات قصار حکمت ۷۳)
آن كس كه مىخواهد پيشواى مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهى دعوت كند، پيش از آنكه مىخواهد به ديگران ياد بدهد خود را مخاطب كند و به خودش تعليم و تلقين نمايد؛ پيش از آنكه مىخواهد مردم را با زبان خود تربيت كند، با عمل و روش اخلاقى خوب و اخلاق صحيح، خود را تربيت كند. آن كس كه خودش را تعليم و تلقين مىكند و خودش را تربيت و تأديب مىكند، براى احترام و تكريم شايستهتر است از آنكه معلم و مربى ديگران است.»
«راستى هيچ تاكنون در اطراف اين مسئله فكر كردهايد كه چرا ما در تاريخ اسلام از هر طبقهاى شخصيتهاى مبرّز داشتهايم: ادباى بزرگ داشتهايم، حكماى بزرگ داشتهايم، فقهاى بزرگ داشتهايم، شعراى بزرگ داشتهايم، وعاظ و خطباى بزرگ داشتهايم و كُتّاب و نويسندگان بزرگ داشتهايم، منجمين و رياضيون بزرگ داشتهايم، سياستمداران بزرگ داشتهايم، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشتهايم ولى مصلحين نداشتهايم و از اين جهت ما خيلى فقيريم. البته كم و بيش «مصلح» در ميان ما ظهور كرده اما نه آن اندازه كه انتظار مىرود، با اينكه ما اصلى در اسلام داريم به نام اصل امر به معروف و نهى از منكر. اين اصل مىبايست مصلحين زيادى به وجود آورده باشد. البته نبايد انتظار داشت كه به همان اندازه كه مثلًا اديب يا حكيم يا فقيه يا منجم و رياضيدان داشتهايم مىبايست مصلح اجتماعى و دينى داشته باشيم. «مصلح» يك نبوغ و شخصيت و عمق نظر و دورانديشى و گذشت ديگرى لازم دارد و قهراً عزيزالوجودتر و قليل الوجودتر است، ولى فكر مىكنم به همان نسبت هم كه بسنجيم باز نداشتهايم، چرا؟ اين سؤالى است كه فعلًا براى من مقدور نيست كه بتوانم جوابى به آن بدهم.
اينقدر مصلح نداشتهايم و سخن از اصلاح كمتر شنيدهايم كه فكر نمىكنيم اين هم يك شأن بزرگى است و شايسته مردان بزرگ است. اگر به ما بگويند اميرالمؤمنين يا سيدالشهداء سلام اللَّه عليهما مردى بود حكيم، همه معناى اين كلمه را مىفهميم و اين را مدحى براى آن حضرت مىشماريم، و همچنين است اگر بگويند مردى بود فقيه وعارف به احكام الهى، يا بگويند مردى بود خطيب و فصيح و بليغ. ولى اگر بگويند مصلح بود، چيزى از اين كلمه نمىفهميم و چندان به نظر ما مهم نمىآيد، در صورتى كه از همه شئون بالاتر همين است و خودشان هم همين اسم و همين شأن را براى خود پسنديدهاند.»
۶ – مراتب عملی امر به معروف ونهی از منکر
«در اخبار وارد شده كه امر به معروف و نهى از منكر سه مرحله و سه مقام دارد:
مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله يد و عمل. ما معمولًا از مرحله قلب به جاى آنكه اخلاص و حسن نيت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درك كنيم، جوش و خروش و عصبانيت هاى بيجا مىفهميم؛ و از مرحله زبان به جاى آنكه بيان هاى روشن كننده و منطقى بفهميم كه قرآن مىفرمايد: ادْعُ الى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ مردم را با سخنان حکمت آمیز و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن
موعظهها و پندهاى تحكم آميز مىفهميم؛ و از مرحله يد و عمل هم به جاى اينكه تبليغ عملى و حسن عمل و همچنين تدابير عملى بفهميم، تنها اين مطلب را فهميدهايم كه بايد اعمال زور كرد.
روى هم رفته ما براى گفتن ونوشتن و خطابه و مقاله زياده از حد، اعجاز قائل هستيم؛ خيال مىكنيم با گفتن و زبان كار درست مىشود، در صورتى كه:
سعديا گر چه سخندان و مصالح گويى به عمل كار برآيد به سخندانى نيست
در حديث است: كُونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيْرِ الْسِنَتِكُمْ
مردم را به دين حق و صلاح دعوت كنيد اما با ابزارى غير از ابزار زبان يعنى با ابزار عمل. در حديث ديگرى است- كه معمولًا مورد استناد فقها در باب امر به معروف و نهى از منكر است- كه: ما جَعَلَ اللَّهُ بَسْطَ اللِّسانِ وَ كَفَّ الْيَدِ وَ انَّما جَعَلَهُما يَبْسُطانِ مَعاً وَ يَكُفّانِ مَعاً
يعنى چنين نيست كه خدا اجازه داده باشد كه تنها زبان باز باشد ولى دست بسته باشد، بلكه اگر باز است هر دو بايد باز باشد و اگر مىخواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، يعنى اگر عمل در كار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد. در اينجا استنباط يكى از بزرگترين فقهاى اسلامى را از اين حديث و امثال اين حديث براى شما از كتاب خودش نقل مىكنم.
صاحب جواهرالكلام بعد از نقل اين عبارتها يا قسمتى از اين عبارتها از شيخ طوسى، اينطور به گفته خود ادامه مىدهد: امر به معروف و نهى از منكر از طريق حسن عمل، سبب مؤثر و كاملى است و ممكن نيست بىاثر بماند، خصوصاً اگر به پند و اندرزهاى خوب زبانى ضميمه شود كه هر مقامى سخنى را ايجاب مىكند و هر دردى دوائى دارد. بهداشت و معالجه روح مردم مشكلتر و پرپيچ و خمتر است از معالجه بدن آنها.
در آخر، سخن خود را به اين جمله ختم مىكند: «نسأل اللَّه التوفيق لهذه المراتب» يعنى از خدا مسئلت مىنماييم كه ما را براى رسيدن به اين درجات موفق بدارد.
۷ – انتظار بيش از حد از زبان و گوش
اين خود يك غفلت عظيم و اشتباه بزرگى است امروز در اجتماع ما كه براى گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله، و خلاصه براى زبان و مظاهر زبان بيش از اندازه ارزش قائليم و بيش از اندازه انتظار داريم. در حقيقت از زبان اعجاز مىخواهيم.
بالضروره، گفتن و نوشتن خصوصاً اگر همان طورى باشد كه قرآن فرموده، حكمت و موعظه حسنه باشد، حقايق را روشن كند، تنها به صورت پندهاى تحكم آميز و آمرانه نباشد، شرط لازمى است ولى به اصطلاح شرط كافى و يا علت تامّه نيست. و چون از زبان بيش از اندازه انتظار داريم و از گوش مردم هم بيش از اندازه انتظار داريم و مىخواهيم تنها با زبان و گوش همه كارها را انجام دهيم و انجام نمىشود، ناراحت مىشويم و ناله و فغان مىكنيم و مىگوييم:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جايى نرسد فرياد است
اين شعر براى ما در همه زمانها صادق بوده و هست. فكر نمىكنيم كه ما اشتباه مىكنيم، ما بيش از اندازه از اين گوش و زبان بيچاره انتظار داريم، گاهى هم- بلكه بيشتر اوقات- بايد از راه عمل و چشم استفاده كنيم، ما با دست خود و عمل خود خوب رفتار كنيم تا آنها با چشم خودشان ببينند؛ يك مقدارى هم به اين گوش و زبان بيچاره استراحت بدهيم.»
۸ – عمل جمعى و گروهى
«مطلب ديگر اينكه گذشته از اينكه ما در اجراى امر به معروف و نهى از منكر بايد عمل را دخالت دهيم، به اين نكته توجه داشته باشيم كه عمل هم اگر فردى باشد چندان مفيد فايدهاى نيست خصوصاً در دنياى امروز. اين هم خود يك مشكلى است در زندگى اجتماعى ما كه آنهايى هم كه اهل عمل مىباشند توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح « تك رو» مىباشند. از عمل فردى كارى ساخته نيست، از فكر فرد كارى ساخته نيست، از تصميم فرد كارى ساخته نيست؛ همكارى و همفكرى و مشاركت لازم است.
در تفسير الميزان در ذيل آيه كريمه قرآن: يا ايُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا ای اهل ایمان در مقابل حوادث شکیبائی کنید و دیگران را به شکیبائی وا دارید
بحثى دارد راجع به اينكه دستور اسلام اين است كه تفكر، تفكر اجتماعى باشد.»
۹ – منطق يا تعبّد
مطلب ديگر كه آن خيلى مهم است اين است كه ما در اجراى امر به معروف و نهى از منكر منطق را دخالت نمىدهيم، در صورتى كه هر كارى منطقى مخصوص به خود دارد كه كليد آن كار است.
عرض كردم چيزى را كه ما خوب شناختهايم و بيش از اندازه برايش اثر قائل شديم زبان بود نه عمل، در عمل هم توجه به عمل فردى بود نه اجتماعى.
اكنون مىگويم چيزى كه بيش از هر چيز ديگر مورد غفلت است دخالت منطق است در اين كار. مقصود اين است كه در كار معروف و منكر بايد تدابير عملى انديشيد و بايد ديد چه طرز عملى مردم را نسبت به فلان كار نيك تشويق مىكند و مردم را از فلان عمل زشت باز مىدارد.
چندى پيش در يكى از روزنامههاى عصر مقالهاى خواندم تحت عنوان «خروارها پند و نصيحت». در آن مقاله بعد از آنكه نوشته بود كه در كشور ما خروارها پند و نصيحت به صورتهاى مختلف ولى بىاثر است اين مَثل را ذكر كرده بود: «يك جو درمان بهتر از صد خروار نسخه است.» بعد نوشته بود: چندين سال پيش در يكى از شهرهاى كوچك واقع در ايالات فيلادلفيا (امريكا) زنها مبتلا به قماربازى شده بودند. ابتدا كشيش ها و روزنامه نويس ها و خطبا و فصحا تا مىتوانستند راجع به بدى قمار خصوصاً براى زنها گفتند و نوشتند، ولى مثل همين حرفهاى خودمانى مانند گردو روى گنبد سُر خورد و پايين افتاد و به جايى نرسيد، تا آنكه شهردار محل به فكر افتاد يكى دوتا باشگاه و نمايشگاه هنرى زنانه داير كند و سرگرميهاى مناسب در آنجا فراهم نمايد، از قبيل نمايش بچههاى چاق و تندرست و جايزه دادن به مادران كاردان، و از قبيل كارهاى دستى و غيره، كه هركدام برنامه و ترتيبات خاصى داشت و مردم را سرِ ذوق مىآورد. دو سه سالى از اين جريان گذشت كه زنهاى آن شهر بكلى قمار را فراموش كردند.
اين را مىگويند چاره عملى و تدبير عملى. اين، معناى دخالت دادن منطق و تدبير است در مبارزه با منكرات. اگر آنها مىخواستند به موعظهها و خطابههاى كشيشان و مقالهها و روزنامهها قناعت كنند مىبايست براى هميشه بنشينند و مثل ما بگويند:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آنچه البته به جايى نرسد فرياد است
۱۰ – بد عمل کردن و مفسده
امر به معروف و نهى از منكر در اسلام از نظر اجرايى شرايطى دارد. اولين شرطش حسن نيت و اخلاص است. ما فقط در مورد منكراتى كه علنى است و به آنها تجاهر مىشود حق تعرض داريم. ديگر حق تجسس و مداخله در امورى كه مربوط به زندگى خصوصى مردم است نداريم. ولى در گذشته نزديك يك عده مردم ماجراجو و شرور بالطبع كه مىخواستند ماجراجويى كنند و حساب خردههاى خود را با ديگران صاف كنند، اين اصل مقدس را دستاويز قرار مىدادند، احياناً براى آنكه بتوانند مقاصد خود را عملى كنند چند صباحى در گوشه مدرسه زندگى مىكردند و براى خود عبايى و ردايى و عمامه و نعلينى و ريش و هيكلى مىساختند و بعد به جان مردم مىافتادند. چه جرمها و جنايتها كه به اين نام نشد! و چه منكرات شنيع كه به نام نهى از منكر واقع نشد! داستانها در اين زمينه هم شنيدهايم و مىدانيم.
مىگويند در زمان رياست مرحوم آقا نجفى اصفهانى يك روز عدهاى كه نام طلبه روى خود گذاشته بودند ولى طلبه واقعى نبودند (طلاب واقعى هميشه از اين گونه اعمال و ماجراها خود را دور نگه مىداشتند) در حالى كه نفس مىزدند و يك دايره شكسته و يك دمبك شكسته در دست داشتند آمدند به منزل مرحوم آقا نجفى. ايشان پرسيدند چه خبر است؟ از كجا مىآييد؟ اينها چيست در دست شما؟
گفتند در مدرسه بوديم كه به ما اطلاع دادند در چندين خانه آن طرف مدرسه مجلس عروسى است و در آنجا دايره و دمبك مىزنند. از پشت بام مدرسه از روى بامهاى خانهها از اين پشت بام به آن پشت بام رفتيم تا به آن خانه رسيديم. داخل آن خانه شديم و مردم را زديم و دايره و دمبك آنها را شكستيم. يكى از آنها جلو آمد و گفت: من خودم رفتم جلو سيلى محكمى به گوش عروس زدم. مرحوم آقا نجفى گفت:
حقيقتاً نهى از منكر هم همين است كه شما كرديد. چندين منكر به نام نهى از منكر مرتكب شديد: اولًا مجلس عروسى بوده. ثانياً شما حق تجسس نداشتهايد. ثالثاً شما چه حق داشتهايد از پشت بامهاى مردم برويد. رابعاً كى به شما اجازه داده كه برويد و زدوخورد كنيد؟.
نظاير اين داستان در گذشته زياد بوده است؛ خوشبختانه حالا نيست، ولى حالا هم بايد بدانيم بسيارى از نهى از منكرها روى قانون امر به معروف و نهى از منكر نيست، بلكه خود آنها منكراتى است كه بايد جلوى آنها گرفته شود.»
موفق وپیروز باشید
© All Rights For مجمع علمی فرهنگی